صبح ِ زود با صدای اونکه دوسش داری از خواب بیدار شدن .. در طول ِ روز عاشق وار انتظار کشیدن .. شادمانی .. لبخند به وسعت دل .. غم .. گریه .. بغضی برخاسته از عشق و .. هرچه عشق و عشق و عشق ..!
زیباترین قسمت بدنت .. درست از ابتدای ِ .. انگشتِ بدنام ِ دست راستت آغاز .. حوالی ِ شانه ات .. با زاویه نود درجه بر سینه ات عمود .. قلبت را طی ، و باز .. با همان نود درجه .. عمود به سمت پایین می رود .. و ..
از نقطه ی انتهای انگشت ِ بدنام ِ دست چپت .. می چکد ..!
احساس می کنم .. درست شبیه آن مُدل ِ رویاهایم شده ای .. کمی موهایت بلند و لخت بود .. اگر کمی شقیقه هایت بیشتر خالی می شد .. و سینه هایت پُر تر ..! اشتباه می گرفتم حتمن .. رویا را با تو ..!
+ زنجیر گردنت دلم را به زنجیرت می کشاند، بی آنکه بدانی ..!
احتیاج دارم یه جا برای خودم تنها باشم .. و فکر میکنم اینجا همون جایی ِ که من می تونم با خودم تنها باشم .. به جز خودم هیچکس حتی به پاگرد وبلاگم هم، سر نمی زنه .. و این خیلی خوبه .. و این یعنی همون تنهایی که بهش احتیاج دارم ..!
آشفته تر از آنم که حتی به یاد بیاورم چهره ی خود را در آینه .. راستی با لبخند چگونه می شدم ..؟! اگر این حلقه ی سیاه دور چشمانم نبود ..؟! یا هر ثانیه لرزش چانه ام را نمی دیدم ..؟!